بازم داریم به آخر می رسیم
آخرین روزا، آخرین ساعات و آخرین لحظات
همیشه این آخرین ها خیلی سخت و عذاب آوره
مخصوصا الان که وقتی به کمی عقب تر برمی گردم و نگاه می کنم و می بینم توی کشکول گداییم هیچ چیزی ندارم که به اون افتخار کنم
نمی دونم انگار یه جا ایستادم و همش دارم درجا می زنم، یا مثل سنگ آسیاب دور یه محور می چرخم ولی بازم سر جام هستم
اربعین هم از راه رسید
این محرم و صفر هم تموم شد ولی بازم آدم نشدم، بازم توشه ای نتونستم جمع کنم
بازم دلم گرفته، دلتنگ شدم
ای آقا صدام رو می شنوی دل تنگ حرمت آقا
منم همونی که گفتی هر وقت دلت گرفت بیا سراغمون، حالا اومدم با کلی دل تنگی، دلتنگ یه بار دیدن، دیدن بین الحرمین، ولی شرمندم و از بابت این شرمندگی سرم رو به پایین انداختم، آخه خودت بهتر می دونی هیچ ره توشه ای ندارم بجز گناه و معصیت
با تمام این حرفا اومدم، صدات می زنم و می گم
یه محرم و صفر دیگم تموم شد ولی بازم لیاقت دعوت شما رو پیدا نکردم
کی می دونه ان شاء الله سال دیگه اگه زنده بودیم
یا محمد و علی